فصل 2012-2013 لالیگا. احسان محمدی؛ به گزارش سایت رسمی فدراسیون فوتبالTدقیقه 87 بازی لوانته – اوساسونا. نتیجه صفر – صفر. پشت محوطه جریمه لوانته در زاویه کور زمین، توپ به بازیکن شماره 8 رسید. نفر اول را با یک حرکت تکنیکی از پیش رو برداشت، نفر دوم را با یک دریبل کشویی از سر راه برداشت و بدون دور خیز با یک ضربه داخل پای فنی توپ را به قعر دروازه لوانته فرستاد. قعر دروازه «کیلور ناواس» دروازهبانی که بعدها در رئال مادرید و پاریسن ژرمن به هم افتخارات ممکن در اروپا رسید. پشت پیراهن بازیکن شماره 8 نوشته شده بود: مسعود!
این یک گل تصادفی نبود. مسعود شجاعی پسری از ایران قبل از این هم با ضرباتی مرگبار از این دست، دروازهبانها را به شیرجههای بلند و بیحاصل وادار کرده بود. گل شجاعی به لوانته یکی از بهترین گلهای آن فصل لالیگا شد. هنوز هم دیدنش لذتبخش است، چیزی شبیه ضربههای نرم و فنی رونالدینیو یا دنیس برگمپ به توپ.

مسعود شجاعی متولد خرداد 1363 است. صادره از شیراز. اما جادوی ساقهایش را از آبادان دارد. همراه برادرش محمود که مثل خودش عصاره تکنیک است، در جوانان نفت و سایپا بازی کرد، خیلی زود برای بزرگسالان این دو تیم به میدان رفت و ما اولین بار خونسردی ذاتی، دریبلهای کشویی، پاسهای ظریف و هنرمندانه و ضربههای میخکوب کننده و بدون دور خیزش را در سایپا دیدیم. سایپا با او تیم جذابتری بود.
بعد از سه سال درخشش در لباس نارنجیها، سفرهای مارکوپولوی خوش تکنیک شروع شد. به الشارجه پیوست و از آنجا به اسپانیا پرواز کرد. همان تیمی که جواد نکونام دوست و همبازیاش در تیم ملی جاده را آسفالت کرده بود. مسعود اما با توپ دلبریها کرد و جای خودش را در قلب اهالی پامپلونا محکم کرد. یکی از نمایشهای درخشان او بازی مقابل اتلتیکو مادرید بود. مسعود هم پاس گل داد و هم مدافعان اتلتی را چنان در هم گره زد که دنبال توپ میگشتند، توپی که او با چند دریبل به تور رسانده بود. آنقدر خوش درخشید که در آن بازی حتی هواداران سرسخت مادریدی برایش دست زدند. ایستاده برای پسری دست زدند که از ایران آمده بود. بدون توپ کم حرف و محجوب و آرام بود، با توپ اما مهارناپذیر. انگار با نخی نامریی توپ را به مچ پایش بسته بودند. این را مدافعانی بهتر درک میکنند که او با پاهای هنرمندش جادویشان میکرد.

در لاس پالماس، الشحانیه و الغرافه هم خاطرهها ساخت، هواداران تراکتور و اهالی قائمشهر با حضور مسعود شجاعی در ترکیب تیمهایشان بود که دو شب فراموشنشدنی و تاریخی را در خیابانها جشن گرفتند، دو قهرمانی در جام حذفی با هافبکی که کاپیتان تیم ملی بود.
او در فوتبال یونان هم سوپرکاپ را برد. برای پانیونیوس و آ.ا.ک بازی کرد و ...
قصه کاپیتان مسعود و تیم ملی اما پر از اشک و لبخند است. او 22 سال داشت که در جام جهانی 2006 آلمان با شماره 23 برای تیم ملی به میدان رفت. جایی لابهلای غولها. برانکو ایوانکوویچ روی اسمهای بزرگی خط کشید تا مسعود را با خودش به آلمان ببرد و به او بازی بدهد. تراش خوردن یک الماس جنوبی.

او ستاره ایران در مسیر جام جهانی 2010 بود. آن گل زیبا و هنرمندانهاش در تهران به عربستان با بدشانسی پرپر شد. درست مثل گلی که به کره جنوبی در آخرین دیدار زد ولی باز هم یک مساوی دیرهنگام ما را از جام جهانی آفریقای جنوبی دور کرد ... چه روز تلخی بود، چه روزگار تلخی بود. حیف شد کاپیتان مسعود، حیف!
کارلوس کیروش درست مثل برانکو و علی دایی به آقا مسعود اعتماد کرد. او در صعود به جام جهانی برزیل نقشی کلیدی داشت، همانطور که بازوبند کاپیتانی را در پیروزی 1-0 مقابل مراکش در جام جهانی روسیه به بازویش بست. مسعود شجاعی در سه جام جهانی و سه جام ملتها برای ایران بازی کرد، 15 سال مربیان مختلف به او اعتماد کردند و پیراهن تیم ملی را پوشید و اگر مصدومیتهای رنجآور نبود تعداد بازیهای ملیاش روی 87 نمیماند، حتماً به باشگاه صدتاییها اضافه میشد.

کاپیتان مسعود فقط مرد درون زمین نیست، هر جا لازم شد کنار مردم ایستاد. وقتی از جام جهانی برگشت، خوزستان گرفتار بحران آب بود. او در کمپینهای مختلف برای جلب توجه عمومی به موضوع آب شرکت کرد، تصاویری از کاپیتان تیم ملی در آرشیوها هست که زیر آفتاب داغ در نصب مخازن بزرگ آب به روستاهای دور به مردم کمک میکند، در کارهای خیریه بدون هیاهو شریک و سهیم بود و البته که یک حجب و حیایی خوزستانی داشت و دارد که هرگز اجازه نداد به زندگی نمایشی پیش چشم رسانه ها رو بیاورد ... تولدت مبارک کاپیتان مسعود! ممنون برای همه لحظاتی که دل مردم ایران را با بودنت گرم کردی.
